مرا دو چشم به راه و دو گوش بر پیغام
تو فارغی و به افسوس می رود ایام
شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم
چگونه شب به سحر می برند و روز به شام
حدیث درد و جدایی کجا توانم گفت که در نهاد من این غصه، قصه ای تلخ است.
بیست سال است دست تقدیر درخت تناوری از بوستان علم و اخلاق را فرو فکند و گل های نورس بسیاری را از سایه سار بی دریغش محروم ساخت.
یاد و خاطرش جاودان.
خانواده یعقوبی شهیـــــر