پيام جان
پيام جان ده ســال است كه از لبخند و لحن مهربان صدايــت جــدا افتاده ايم.
مــا مانده ايم و مــزاري كه ســنگ صبور ما گشــته. با يــاد ديروزهاي پررنگمان، روز های بی رنگمان را بــه شــب ها گــره زديم و شــب هامان را به اميد آنكه هــلال ماهگونــت را يكبار ديگر در خواب نظاره گر باشيم به صبح مي رسانيم.
ابديــت يادت بر همــه لحظه هايمان ســايه انداخته و خاطرت عزيز همه دورانهاست.
پدر و مادر، خواهر و برادرت (نوري) و داماد